مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با  نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(8)

ساخت وبلاگ

مقدمه ای بر خودکفاییِ متن با نگاهی به رمان وضعیت بی عاری و چند متن دیگر(8)

اگر از بیرون، و با شناختی که از رمان نو و از دین و از سیاست و از تاریخ داریم بخواهیم وضعیت بی عاری را بخوانیم، انتظارمان از این متن و مؤلف اش چقدر بالا می رود؟ این بار می خواهم با نگاهی نمایان از بیرون، نه فقط زیرچشمی، ولی با تکیه بر درونِ این متن، به آن نگاه کنم.

همه چیز در وضعیت بی عاری دور موضوع و اصل «بی عاری» می گردد، حتی «باعاری». از بی عاریِ متن است که گسترشِ تخم درخت بی عار را با شعاری فرهنگی -سیاسی به پای «انگلیزی ها» می نویسد. جالب است که متن در جانب داری از «بی عاری» به «سبکِ بی عاری» رسیده است. پیش از این نیز عرض کردم که، زاویه دید نمایشی و تگ گویی های حاکی از جریان سیّال ذهن می توانست برای دغدغه های مهم تری که به چند صداییِ متن می انجامید به کار گرفته شود، در عوض، از این ترفند روایتی برای بیانِ آشکار امیال جنسی استفاده شده است. ایرادی ندارد. «بی عاری در روایتِ روابط جنسی» با ترفندِ جریان سیّال ذهن و تک گوییِ شخصیّت ها به خوبی توجیه می شود، منتها، اگر «بی عاری» قرار است با چنین تصاویری به نمایش دربیاید، این نوع از «بی عاری» تازگی ندارد. اگر آدم های بی عار در این متن، با تک گویی در خلوتِ خود، با بهانه ها و استدلال های امروزی تر، به مخالفت با دین خود یا سوگیری های سیاستمداران بزرگ و به اصطلاح «تاریخ ساز» مملکت شان می اندیشیدند، «بی عاری» تا این اندازه به عنوانِ یک «عیب» به چشم نمی آمد. «متن» داعیه ی عرفان هم ندارد که بشود گفت، این عشقی که جوانانِ مندائی و مسلمان نسبت به یکدیگر ابراز می کنند، عشقی عرفانی است.

متأسفانه، یکی از دغدغه های رمانِ وضعیت بی عاری شناساندنِ دینِ مندائی هاست، در صورتی که، وظیفه ی رمان این نیست. خودِ متن با پرده دری های جنسی در برابر این کلاسِ معارفِ دینی گذاشتن مقاوت و دهن کجی می کند، با این که این رمان پر شده است از واژه ها و اصطلاحاتی که در دین مندائی و دین اسلام و مذهب شیعه کاربرد دارد. فراوانیِ این واژه ها و اصطلاحات سرسام آور است. اگر قرار باشد در داستانی دختری یهودی عاشقِ پسری مسیحی شود، و هر کاری دلشان می خواهد با هم بکنند، نه این به دین او کاری داشته باشد و نه آن به دین این، و واقعیت این باشد که هیچ کدام کاری به دین ابا و اجدادی خودشان هم نداشته باشند، خواننده ی بیچاره چه گناهی کرده که بایستی به اندازه ی عهد قدیم تورات و عهد جدید انجیل از متن آن داستان آداب و رسوم یهودی ها و مسیحی ها را یاد بگیرد؟ اگر یک شیخ مندائی از بنده که این رمان را دو بار به دقت خوانده ام، معنی و مفهومِ این واژه ها و اصطلاحات و رسم ها و آیین هایشان را امتحان بگیرد، حتماً نمره ام زیر ده می شود. بعید می دانم خودِ مؤلف اش بتواند از متنِ ساخته و پرداخته ی خودش بیست بگیرد. این ها همه یعنی، لازم نیست رمان نقشِ منابع آموزشی را بازی کند. در متن ادبی، مذهب آن گونه ای که متن آن را می سازد، خوانده می شود، نه با آن قرائتی که در کلاس های معارف آموزش داده می شود. خواننده ی رمان کاری به این ندارد که دین اسلام یا مذهب شیعه یا هر دین و مذهب دیگری در بیرون از متن هم واقعاً همانی است که در متن شناسانده شده است. او از آن دین، همانی را می فهمد و نیاز دارد بفهمد که متن از او می خواهد. یکی از ایرادهای وضعیت بی عاری این است که دیندارها را به جان هم می اندازد، بی آن که نشان بدهد که اختلاف هایشان فراتر از دینداریِ شناسنامه ای است. بحث جدّی ای پیش نمی آید تا نشان بدهد که شخصیّتی با اندیشه و با تغییر جهان بینی اش به دینی دیگر می گراید. رام با مسلمانی به اندازه ی یک ختنه شدن فاصله دارد. خانواده ی حلیمه هم می دانند که اگر این کنار را بکند، فقط برای حفظ ظاهر است. بحث های سیاسی-فرهنگی، که گاهی جنبه ی دینی پیدا می کنند، مانندِ مشاجره ی بین صاحب با مادرش در مورد رضا قلدر و خشونت در برابر آیت الله خمینی و اهداف انقلاب اسلامی ، برجسته تر از اختلافات درون-دینی است. «تک صدایی» روی این اختلافات نیز سایه انداخته است. پس، چند صدایی چگونه ساخته و پرداخته می شود؟

ببینید، اگر در جایی از این روایت، به عنوان مثال، نشان داده می شد که یکی از همان نیروهای امنیتی که صاحب را گرفته اند، با او درباره ی «انجمن های ایالتی و ولایتی» با پرداختن به جزئیات و با برهانی قابل ملاحظه بحث می کرد و از امتیازاتِ آن، مثلاً حضور بانوان در فعالیت های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بحث می کرد، و صاحب نیز با استدلالی قوی از خود و جناح خود و اندیشه ی آیت الله خمینی دفاع می کرد، تا جایی که هر کدام ممکن بود هر لحظه به سوی جناح مخالف گرایش پیدا کند، هر خواننده ی متن را «دو صدا» و بی طرف می یافت. همین نکته را در مورد دو دینی که در متن، فقط به بهانه ی ازدواج دو جوان، رو در روی هم ایستاده اند می شود پیش کشید. دست کم، جوانی مانندِ رام که از خانواده ی علما و شیوخِ مندائی است، بایستی با استدلال در دین خود بماند، یا از دین خود برگردد.

وضعیت بی عاری فاقد فلسفه است. پشتِ شعارهایش هیچ فلسفه ای نیست. پشتِ هر شعاری یک شعار دیگر است. از وضعیت بی عاری فقط مکتب بی عاری درمی آید، به همین خاطر است که حرف های به ظاهر جدّی اش در مورد دین و فرهنگ و سیاست و تاریخ جنبه شعار دارد. معمولاً، شعارهای حزبی و فرقه ای با یک صدا فریاد زده می شوند. گاهی مؤلف ها حواس شان به تک صداییِ متن شان نیست. متوجه نیستند که با چندین و چند بهانه فقط یک شعار را با پس و پیش کردن واژه ها و عوض کردن موضوعات تکرار می کنند. شعار به خواننده و شنونده هیچ مجالی برای اندیشیدن نمی دهد. شعار خاطرخواه زیاد دارد. چه کسی بدش می آید که حرفی بزند و جوری آن حرف را مطرح کند که همه خوش شان بیاید، زیرا هر کسی خودش را در جنبه ای از آن ذینفع می بیند. یک استاد ادبیات می تواند در کلاس داستان کوتاه و رُمان، یکی از ایسم های مشهور را از ده رُمان، از ده نویسنده از چند مملکت و از چند دهه ی متفاوت تاریخی، جوری بیرون بکشد، که کسی متوجه نشود با شعبده بازی چطور چیزهایی را از کلاهِ متن بیرون آورده است که خودِ متن هیچ اشاره ای به آن ها نکرده است.

ادامه دارد

مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 22 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 13:51